به گزارش مشرق، این شعر را در ادامه میخوانید:
«با گریه دارم مینویسم باز
باران گرفته شهر و روستا را
از نو شبیخون میزند پاییز
میگیرد از ما لیدر ما را
***
باران شدیداللحن میبارد
سونامیای انگار در راه است
گویی که بویی برده از جریان
اما «خبر کوتاه و جانکاه» است
***
ای مرگ بد! خوبانکشی تا چند؟
ای زندگی! خودمحوری تا کی؟
اخراج تلخی بود هادی جان!
این اشتباه داوری تا کی؟
***
زود است کفشت را بیاویزی
این کار را با ما نکن مشتی!
با اینکه بیدارم ولی از صبح
هی خواب میبینم که برگشتی
***
یکباره تنها میگذاری مرد
گلهای غمگین یتیمت را
پیش از سفر بنشین و روشن کن
تکلیف بازوبند تیمت را
***
با هر گلی یاد تو میافتیم
قلب هواداران پر از هادیست
غمگینترین موجود این دنیا
هر جمعه ورزشگاه آزادیست!
***
رفتن که «پایان کبوتر نیست»
در آسمانها یکهتازی کن
دنیا برایت سخت کوچک بود
حالا برو با مرگ بازی کن
***
با پرچم سرخت بران در باد
پارو بزن تا پیش «قایقران»
امشب نشسته چشم در راهت
لبخند استقبال «ناصرخان»
***
هادی! عزیز قرمز و آبی!
اسطورهای از عمق جان قرمز
هرجا که باشی دوستت داریم
آقای پاس گل! خداحافظ ...»